×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

در جستجوی آفتاب

شبانه

دلم می خواهد...ء
دلم می خواهد از این داغ بسوزم
مذاب شوم و روان به پایت
و از پایت بپیچم و بالا بیایم
و بالا بیایم
و همه ی تو را در بر بگیرم...
دلم می خواهد لباست را بسوزم
پوست و گوشت و استخوانت را بسوزم
تا باقی نماند از تو جز روحت
و جسم مذابم ، خانه ی جدید روح ِ تو باشد
من وسعطی سوزانم
و به همان اندازه تشنه ی تو...
-----
مثل معامله است
سوزاندن روحم
سوزاندن جسمت
و یکی شدن از جنسی نامرسوم...
----
تو را نمی شود از لبانت چشید
تورا نمی شود از نگاهت دید
باید تو بود تا شیرینی لبت را فهمید
باید تو بود تا بی پروایی را دید ... ء

پنجشنبه 29 شهریور 1391 - 3:24:47 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم