×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

در جستجوی آفتاب

چند پاره های شبانه

نقاشی ِ لوله شده ات
خاک گرفته از پشت کُمُد
نگاهم می کند زیر چشمی...
چشمانت را دوست داشتم
و از کُل تو که نداشتم
همین گوشه ی چشم نقاشی ات
برایم کافی است...
کافی که نه اما
بهتر است از این همه هیچ...
که تا حالا برایم مانده....
***
آسمان پُر است از بوسه های من
که برای تو به هر سو روان کرده ام...
من
هر شب
در بوسه های خودم غرق می شوم...
***
منصفانه نیست...
که تو حرف آخر را می زنی
اما اسلحه در دستان ِ اوست....
***
سلام دادی و گفتم امروز حتما روز خوبی است...
اما روز خوبی نبود...
و من فهمیدم این خداحافظی است که خوب و بد روزی را می سازد...
***
این برای امروز..
این برای فردا...
صبح، ظهر ، شب...
قبل صبحانه، قبل خواب...
دردم را اینگونه تقسیم می کنم...
با این وجود باز هم زیاد می آورم
و اضافی اش را پس انداز می کنم
برای روز مبادا...
برای روزی که خنده ای بی اجازه سر زد..
---
قول می دهم شادی های متجاوز را
آنچنان مجازات کنم
که دیگر گذرشان این طرف ها نیافتد...
---
می ترسم...
می ترسم از روزی
که بیایی
و با خود سر سوزنی شادی بیاوری
و خودت هم دامن گیر مجازاتی شوی
که قانونش به دست خودت نوشته شده...
---
پنجشنبه 29 شهریور 1391 - 3:12:34 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم